داروی زخم فقردرشفاخانه عدالت است طبیب نادان به غلط نشانی به من دادوگفت یک راست به میدان ازادی ان
سوی کوچه انتظارمیروی خارج زصف یک دکه ای به نام دکه امید بازاست وپشت ان نشسته عابدی به هیبت برج
زهرمارویترین دکه اش پرازداروهای مختلف یک یک به تونشان دهدگویدبه تواین قرص استقامت است وین شربت
صبروین هم گردتحمل است وان امپول انتظارکپسول بی تفاوتی فراوان به همراه مشابهش بی خیالی یک بسته باندمقاومت به قیمت ازادمیدهدبه دست توتاکیدمیکندسالانه میخوری هرماه یک قرص انتظاریک بسته گردتحمل
دراب جوشیده ازسراب حل میکنی بهمراه یک شیشه صبر هرهفته میل میکنی وانگه اگرکه زخم فقرتوچرکین
بشددردش زحدگذشت بااین امپول بی تفاوتی روزانه یکباربه خودتزریق میکنی ازخوردن قرص استقامت سخت
پرهیزمیکنی زیراتوان توراچندین برابرهمی کند بهبودیت به عقب رانده میشود ازخوردن غصه حقارت ونوشیدن
هرگونه شربت فرحبخش دوری کن بربرج میلاداگرکه چشمت افتادبرهم گذارویکراست سوی خانه میروی انگار
کن که چیزی ندیده ای یک بسته پنبه برای نشنیدن آه خوددرگوش میکنی هرزخم که برزخم تومینشیند
زودفراموش میکنی